موهایم را به باد سپردم امشب ... نوازشش میکرد،میبویید ... بعد موهایم نازش می آمد و در هوا قر میداد ، می رقصید ... چقدر حالشان خوب بود ... حسادتم گرفت باز ... مثل همیشه، بچه شدم و گریه کردم ، کسی نوازشم نکرد ... به کسی ناز نکردم ... حتی نرقصیدم ... موهایم دیگر مرا نمیخواهند ، گریه شان گرفته از بازی ِ دردآور من با آنها ... میخواهند بروند ... به گمانم فردا، واژه ی جدایی ، دوباره تکرار خواهد شد ...
حالم خوب نیست ، چیزی نمیدانم !